007 - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

من نام کسی نخوانده ام الا تو  با هیچکسی نمانده ام الا تو  عید آمد و من خانه تکانی کردم  از دل همه را تکانده ام الا تو



نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 2:21 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

باران تمام لحظه‌های دوست‌داشتنی عمر من است



نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 1:59 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

سلام. همین الان رسیدیم (به شیراز، سرزمین مادری ام...) از راه ولی مستقیم اومدم اینجا!!!

دوس دارم خاطره نویسی رو یاد بگیرم!


فعلا باید زود برم بخوابمکه فردا کلی کار داریم ووووووو ووو

پس فعلا شب خوش چون از بس امروز شلوغ کردم و حسابی خسته ام فکر کنم تا لنگ ظهر خوابم ببره  و طرف های ظهر ...!! (چه برنامه ریزی منسجمی واسه کمک به مامانم کردم!!!پوزخند)

پ.ن : این کلیپ رو هم ببینید خیلی قشنگه (واسونک شیرازیه!) بزن لینــــکو :

شیرازو میگن نازِه واسِی آفتابِ جِنگِش...



نوشته شده در جمعه 89/12/20ساعت 11:39 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

وقتی کلی درس بخونی بعد بیای ببینی توی یکی از بزرگترین شهرهای ایران وضعیت معماری و شهرسازی این طوریه... خب قیافه آدم بهتر از این نمیشه!

نمای ساختمانها... محوطه سازی کناره کارون... از کجا بگم؟؟؟؟

امروز از اهواز سلام میکنم!!! ولی قیافه ام اینجوریه.. نی نی متعجب - صورتی - pink



نوشته شده در چهارشنبه 89/12/18ساعت 6:16 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

دفتر مشق نوشتن دختر فقیر تحصیل سارا معلم

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . .

http://2nyaienafis.niniweblog.com/



نوشته شده در سه شنبه 89/12/17ساعت 9:45 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

وای چه نینی شکمویی! معلوم نیس واسه چی داره نقشه میکشه!!



نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 12:30 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست ، خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست.

"دکتر شریعتی"



نوشته شده در سه شنبه 89/12/10ساعت 1:13 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند! خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب خود را حفظ کنند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد با اینکه وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند ولی با این وضع از سرما یخ زده می مردند!
از اینرو مجبور شدند یکی را انتخاب کنند: یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین محو شود... دریافتند که باز گردند و گرد هم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با کسی بوجود می آید کنار بیایند و زندگی کنند چون گرمای وجود آنها مهمتر است.
درس اخلاقی تاریخ:
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنانرا تحسین نماید.



نوشته شده در سه شنبه 89/12/10ساعت 12:21 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

روی قلبت نوشته بودم: دوستت دارم...

قلبت را به مزایده گذاشتی...

پرسیدم : چرا؟!

گفتی : سنگ نوشته ها قیمتی اند...



نوشته شده در یکشنبه 89/12/8ساعت 11:19 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

میدونم...رنگین کمون قسمت اونهاییه که تا آخرین نفس زیر بارون میمونن!

آدمای عجول مثه من...! ولی! اگه میدونستی چقدر چشم انتظارتم. هیچوقت بارون رو بهونه نمیکردی رنگین کمون من!

از میون اینهمه رنگها و رنگین کمون ها، اون رنگی رو که دلم میخواست پیدا کردم.

حتی خورشید هم نمیتونه باهمه پرتوهای پر حرارتش، رنگ تورو تغییر بده! مطمئنم.



نوشته شده در یکشنبه 89/12/8ساعت 1:51 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

   1   2      >
001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com