006 - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای‌!سنگ‌پشت‌ - لاک پشت‌ - این‌ عدل‌ نیست - به‌ نیت‌ نا امیدی...

...پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی می‌دانست‌ که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه‌ دور بود. سنگ‌پشت تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید. پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک؛ و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عدل‌ نیست. کاش‌ پُشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی. من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم. هیچ‌گاه. و در لاک‌ سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ نا امیدی...
خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد. کُره‌ای‌ کوچک‌ بود و گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد ! چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای. و باور کن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست، تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی؛ پاره‌ای‌ از مرا.
خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت... . دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور. سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و رفت، حتی‌ اگر اندکی؛ و پاره‌ای‌ از «او» را با عشق‌ بر دوش‌ می کشید...

http://www.nooronar.com/besmellah/archives/story/89/11/000776.php



نوشته شده در چهارشنبه 89/12/25ساعت 12:6 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

آه از این جاده های بی انتها
آه از این همه راه های بی پایان

با من بگو که
در انتهای این جاده هایی پیر
چه کسی در انتظار ماست!؟!؟

ادامه مطلب...


نوشته شده در دوشنبه 89/12/23ساعت 9:24 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

گاهی خیال می کنم از من بریده ای!                بهتر زمن برای دلت برگزیده ای

 از خود سوال می کنم آیا چه کرده ام؟     در فکر میروم که تو از من چه دیده ای؟

از من عبور میکنی و دم بر نمی زنی     تنها خوش است دلم که شاید ندیده ای

یکروز می رسد که در آغوش گیرمت       هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ؟؟

گاهی خیال می کنم از من بریده ای!                بهتر زمن برای دلت برگزیده ای   از خود سوال می کنم آیا چه کرده ام؟     در فکر میروم که تو از من چه دیده ای؟  از من عبور میکنی و دم بر نمی زنی     تنها خوش است دلم که شاید ندیده ای  یکروز می رسد که در آغوش گیرمت       هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ؟؟

میلادباسعادت پدربزرگوار امام زمان امام حسن عسگری(ع)برتمامی مسلمانان جهان مبارک 



نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 10:31 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

 

بافته های نور نخ کش نمی شوند.

...

* سوره تحریم- آیه8



نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 2:9 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

زندگی بافتن یک قالی است  به همان نقش و نگاری که خودت می خواهی.  نقشه را اوست که تعیین کرده.  تو در این بین فقط می بافی.   نقشه را خوب ببین!  نکند آخر کار ، قالی زندگیت را نخرند!

زندگی بافتن یک قالی است

به همان نقش و نگاری که خودت می خواهی.

نقشه را اوست که تعیین کرده.

نقشه و رنگ و نگارش همگی

به هنرمندی تو وابسته است.

 نقشه را خوب ببین!

گره اش نیک بزن!

نکند آخر کار ، قالی زندگیت را نخرند!



نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 12:48 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

دچار تا نشوی عشق را نمی فهمی                 تو هیچ از من و این ماجرا نمی فهمی

رفیق، نسبت من میرسد به مجنون، آه     و عشق سهم من است و شما نمی فهمی

بدون آنکه بفهمم شدم دچار دلت                      تو خنده می کنی اما مرا نمی فهمی

خیال می کنی آیا که من پشیمانم؟                    خیال می کنی آیا؟ و یا نمی فهمی؟

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن               خیال توبه ندارم، چرا نمی فهمی؟

ز عشق گفتم و باز حاضرم به تکرارش                 بگو که حرف مرا تا کجا نمی فهمی؟

 و حرف آخر من، عشق اختیاری نیست              دچار تا نشوی عشق را نمی فهمی

رضا اسماعیلی



نوشته شده در جمعه 89/12/20ساعت 11:50 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

منت کشی جوجه اردک



نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 10:52 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

خدا همه وقت خداست و ما هم به یاد او هستیم...

هر اندازه با خدا هستی,  هستی. والا نیستی!

آقا بهجت حضرت آیت الله بهجت مرجع تقلید قم



نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 10:49 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

از دردهای کوچک است که آدم مینالد!  ضربه که سهمگین باشد...لال میشود آدم!

از دردهای کوچک است که آدم مینالد!

ضربه که سهمگین باشد...لال میشود آدم!

دختر کوچولو ناز نارنجی تنها کار یه دیوار دلم گرفته از همه



نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 12:19 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

از سنگهای قیمتی دانه تراشید         با یک اشاره هر یکی را کرد خورشید!

نخ شد زمان هر دانه را انداخت در آن      تسبیح او با چهارده دانه درخشید!

شیطانی انسان ولیکن حد ندارد       بر سیزده خورشید عالم سایه پاشید!

یا دانه ای را در تشت زر کرد!                  یا اینکه در گودال با نیزه خراشید!

اما خدا با بردباری باز رو کرد:               در انتظار آخرین خورشید باشید!

در انتظار آخرین خورشید باشید! - یا صاحب الزمان ادرکنی - یا اباصالح المهدی عج



نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 12:10 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

   1   2      >
001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com